داداشی چرا کسی نمی خواد بپذیره که زندگیش را مدیون تو و امثال تو است چرا من نباید تو دانشگاه که داداشم شهید شده این اصلا مهم نیست حرف منم این نیست منظور من این است که چرا ما باید فراموش کنیم کسایی را که زندگیمون را مدیون خون اوناییم
چرا ؟
اما من نمی توانم گریه های شبانه ی بابا را نبینم مخصوصا دیشب که می خواستم برم بابا را در آغوش بگیرم و بگم بابا چرا شبا نمی خوابی چرا ؟ وقتی حال معنویش را دیدم دلم نیومد حالش را به هم بریزم مامان هم هنوز باورش نشده که تو شهید شدی و منتظر است یک روز برگردی کیه که اینا را بفهمه و درکشون کنه به خدا یک دختر جانباز می گفت که پدرش سر جا نماز همیشه دعا می کنه که زودتر بیاد پیش شما شهدا تا اینهمه فساد و ظلم و ستم را نبینه شما جونتون را دادین تا نذارید کسی به زن ها و دخترای جامعتون حتی یک نگاه از روی شهوت بکنه اما حالا این است وضع جامعه ی ما حتی دخترای خوب و با نجابت تو این جامعه راحت نیستند و ترجیح می دن از خونه بیرون نیان مگر برای مواقع ضروری دانشگاه رفتن و مدرسه رفتن اونم با کلی ترس حتی می ترسن سوار تاکسی بشن و به خاطر همین ترجیح میدن دیر برسن و حتی استاد بهشون غایبی بده فقط به خاطر دیر رسیدن کجان اون آدمایی که دم از عدالت می زنند..............الله اعلم
تا حضرت مهدی نیاد کسی نمی تواند عدالت را تو جامعه ما برقرار کند فقط از خدا می خوام که مهدی فاطمه هر چه زودتر ظهور کند دیگه
خدایا امیدوارم که ما در آخرت حداقل جلوی شهدا شرمنده نباشیم
نویسنده: عبد رو سیاه(یکشنبه 86/8/27 ساعت 11:16 صبح)